

کاوه قهرمانی واقعی یا افسانه ای؟
بدون تاریخ بدون امضا به کارگردانی وحید جلیلوند و نویسندگی علی زرنگار و وحید جلیلوند ، دومین اثر جلیلوند است که مانند فیلم پیشین خود (چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت) ژانر اجتماعی دارد.
در آغاز فیلم شاید فکر کنید فیلم، دو نسخه رنگی و سیاه و سفید دارد و شما به اشتباه در حال تماشای نسخه سیاه سفید فیلم هستید؛ اما شما اشتباه نمیکنید؛ این بهترین سبک فیلمبرداری و نورپردازی در فیلمی مانند بدون تاریخ ، بدون امضا است که قصد دارد شما را به شخصیتهای فیلم و بطن ماجرا نزدیک کند به همین دلیل ناخودآگاه شما نیز درگیر فضای شک برانگیز و پراسترس فیلم میشوید گویا در حال مشاهده فیلم سه بعدی هستید!
نورپردازی سیاه سفید فیلم اشاره به این دارد که شخصیتهای داستان صرفا خوب مثل کاوه (امیر آقایی) یا صرفا بد مثل موسی (نوید محمدزاده) نیستند!
تکنیکهای فیلمبرداری بسیار باکیفیت و قابل تحسین هستند؛ همانند تکنیک جامپ کات سکانس اول که با وجود سادگی، نقش به سزایی در افزایش کیفیت فیلم و جلب نظر مخاطبان دارد.
انتخاب هوشندانه بازیگران برای شخصیتهایشان از دیگر دلایل موفقیت این فیلم است. استفاده از امیر آقایی با توجه به ویژگیهای ظاهری و شخصیتی او، برای نقش کاوه بهترین انتخاب بود.
کاوه در نقش پزشک با وجدان و مسئولیتپذیری است که در پزشکی قانونی کار میکند؛ اما در پی یک جریان به شک و تردید میافتد. کاوه بعد از تصادف کاوه با موسی و خانوادهاش، به دلیل مسئولیتپذیری بالا اصرار در رساندن خانواده موسی به بیمارستان داشت اما موسی قبول نکرد و فقط اجازه داد پسر بچه هشت سالهاش،امیرعلی، در ماشین کاوه استراحت کند.
در این بین گپ کوتاهی بین پسر موسی و کاوه اتفاق میافتد که نکته قابل توجه این است که چرا کاوه تصادفاً نام خانوادگی پسر بچه را میپرسد؟
کاوه قبل از جداشدن از موسی مقداری پول جهت پرداخت خسارت به موسی میدهد و سپس از یکدیگر جدا میشوند اما کاوه در راه باز هم موسی را میبیند و برای او بوق میزند تا در درمانگاه توقف کند؛ اما موسی به دلیلی که در سکانسهای پایانی فیلم میشنویم، توقف نمیکند.
تا اینجا، با اینکه کاوه مقصر تصادف نبود، به خوبی از موسی حمایت کرد و دیگر کاری از دست او برنمیآمد؛ تنها سوال اینجا است که چرا کاوه با توجه به شخصیت منظم و مسئولیتپذیری که دارد بیمه ماشین خود را تمدید نکرده بود؟ آیا این با شخصیت کاوه تناقض ندارد؟
در شخصیت کاوه مقداری اغراق صورت گرفته و شاهد شخصیتی غیر قابل باور از کاوه هستیم. اصرار کاوه مبنی بر متهم بودنش در جریان فوت امیرعلی اندکی دور از باور است. مگر چند درصد از مردم حاضرند همچین دردسری برای خودشان درست کنند؟
کالبد شکافی امیرعلی توسط کاوه به تنهایی، آن هم برای چنین پروندهای به دور از واقعیت است و در آخر با سوال سایه (هدیته تهرانی)، مشخص میشود کاوه از روی عذاب وجدان و برای ساماندادن اوضاع، خودش را مقصر جلوه میدهد اما آیا در واقعیت فردی حاضر است خود را به این مشکل بیاندازد؟
از دیگر مشکلات فیلم اشارهنکردن به رابطه سایه و کاوه است؛ این مسئله در ذهن مخاطب سوال برانگیز است که اگر آنها ازدواج کردهاند، پس چرا در خانههای جدا زندگی میکنند؟
در سکانسی که کاوه به اتاق مادرش میرود تا پنجره را ببندد، چه اتفاقی برای مادرش افتاد؟ آیا فوت شده بود و کاوه پس از آن تصمیم به نبش قبر گرفت؟ چون میدانست ممکن است مقصر باشد و به زندان بیافتد؛ یا مادر کاوه هنوز زنده بود؟
عدم اشاره به پیشینه زندگی کاوه و موسی سبب ضعف فیلم شده است؛ نویسنده به جای خلق سکانسهای اضافه، میتوانست به زندگی کاوه و فقر موسی اشاره بیشتری کند، انگار داستان بیشتر درباره زندگی کاوه است تا زندگی موسی که به نظر من باید به مشکلات موسی اشاره میشد که چگونه یک مرد، غرور و غیرتش را بخاطر فقر در مقابل خانوادهاش از دست میدهد و خود را مسئول مرگ فرزندش میداند.
سکانس طلایی فیلم، صحنه درگیری موسی با فردی است که مرغهای مرده را به او فروخته بود است.
نوید محمدزاده به خوبی از فیزیک خود برای این صحنه استفاده میکند و حس استرس را به مخاطب القا میکند.
بازی نوید محمدزاده در این فیلم بسیار درخشان بود اما مثل گذشته شاهد فریادهای تکراری او بودیم؛ انگار که او نمیتواند هیچ نقشی به جز نقشهای عصبی، معتاد و دارای فقر زیاد را بازی کند.
درخشش یک بازیگر به این است که بتواند با شخصیت داستان خو بگیرد؛ اما نوید محمدزاده تنها در فیلمهایی از این دست حضور دارد و با توجه به داورپسند بودن این سبک نقش برای او، کارگردانان میدانند باید سراغ چه کسی بروند! برای مثال بعضی از بازیگران مناسب فیلمهای کمدی نیستند اما با این حال در ژانرهای دیگر میتوانند در نقش شخصیتهای متفاوت بازی کنند اما این مسئله برای نوید محمدزاده صادق نیست زیرا همیشه در حال بازیکردن یک نقش و یک سبک است.
پایان باز برای این فیلم ایده خوبی نبود زیرا مخاطب از ابتدا با بازیگران و حال و هوای فیلم ارتباط گرفته و سکتهای بین این ارتباط وجود نداشت اما در پایان داستان یک قصه خوب با بازی درخشان، ناتمام ماند.
ذهن مخاطب در پایان، درگیر آینده پسر مرغ فروشی که به کما رفته است و چه بر سر موسی و کاوه خواهد آمد؟
در مجموع این فیلم قصه خوبی داشت و تا حدی به اثر قبلی جلیلوند (چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت) و جدایی نادر از سیمین، اثر اصغر فرهادی، شباهت داشت و به نسبت فیلم قبلی جلیلوند، پختهتر به نظر میرسید.
عالی بود
عالی بود.